[جمله]

set one's heart on

/sɛt wʌnz hɑrt ɑn/

1 دل (کسی) چیزی را خواستن دل به چیزی یا کسی بستن، آرزوی چیزی را داشتن

مترادف و متضاد have one's heart set on
  • 1.I had my heart set on getting a bike for my birthday when I was a child but I never got one.
    1. من از وقتی بچه بودم دلم یک دوچرخه برای کادوی تولدم می خواست اما هیچوقت کادو نگرفتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان