Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . از شر چیزی یا کسی خلاص شدن
2 . تکاندن (گردوخاک)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to shake off
/ʃeɪk ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: shook off]
[گذشته: shook off]
[گذشته کامل: shaken off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از شر چیزی یا کسی خلاص شدن
to shake somebody/something off
از دست کسی/چیزی خلاص شدن
1. I hope I can shake off this cold before the weekend.
1. امیدوارم بتوانم تا قبل از آخرهفته از دست این سرماخوردگی خلاص شوم.
2. We managed to shake off the photographers.
2. ما توانستیم از دست عکاسها خلاص شویم [در برویم].
2
تکاندن (گردوخاک)
1.The archaeologists shook off the dust that had fallen from the roof.
1. باستانشناسان گردوخاکی که از سقف ریخته بود را تکاندند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
shake hands
shake
shag
shaft
shadowiness
shake up
shallot
shallow
shalwar
sham
کلمات نزدیک
shake in one's shoes
shake in one's boot
shake hands
shake a leg
shake
shake out
shake up
shake-up
shaken
shakeout
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان