[صفت]

shaky

/ˈʃeɪki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: shakier] [حالت عالی: shakiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لرزان متشنج، سست

معادل ها در دیکشنری فارسی: متزلزل لرزان
  • 1.Her voice sounded shaky on the phone.
    1. صدای او پشت تلفن متشنج به نظر می رسید.
  • 2.The old man was very shaky on his feet.
    2. پیرمرد روی پاهایش لرزان ایستاده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان