Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شدیداً انتقاد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to shit on
/ʃˈɪt ˈɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: shitted on]
[گذشته: shitted on]
[گذشته کامل: shitted on]
صرف فعل
1
شدیداً انتقاد کردن
بدرفتاری کردن، (به چیزی/هیکل کسی) ریدن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
harshly criticize
shit all over
to shit on someone/something
به چیزی/هیکل کسی ریدن/از چیزی شدیداً انتقاد کردن
1. I know you're stressed about the wedding, but can you please stop shitting on me?
1. میدانم که برای عروسی استرس داری، اما میشود لطفاً به هیکل من نرینی؟
2. If she's just going to shit on my ideas like that, then I don't see any reason to participate any longer.
2. اگر قرار است که او اینگونه شدیداً از ایدههای من انتقاد کند، پس من دلیلی نمیبینم که بیشتر از این مشارکت کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
shit happens
shit pants
shit a brick
lose shit
have shit for brains
shit stain
shitwork
shitbag
shitcan
shithook
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان