[فعل]

to show off

/ʃoʊ ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: showed off] [گذشته: showed off] [گذشته کامل: shown off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پز دادن فخر فروختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پز دادن جولان دادن چسی آمدن
  • 1.He's always showing off to his classmates.
    1. او همیشه به همکلاسی‌هایش فخر می‌فروشد.
  • 2.She only bought that sports car to show off and prove she could afford one.
    2. او فقط ماشین اسپرت خرید تا پز بدهد و ثابت کند که توانایی خریدش را دارد.

2 جلب توجه کردن خودنمایی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جلوه کردن خودنمایی کردن
  • 1.Joyce was showing off by driving too fast.
    1. "جویس" داشت با زیاد از حد سریع رانندگی کردن جلب توجه می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان