[اسم]

show-off

/ʃˈoʊˈɔf/
قابل شمارش

1 آدم خودنما افاده‌ای

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودنما
مترادف و متضاد exhibitionist
  • 1.Jimena's such a show-off, she always wants to be the center of attention.
    1. "جمنا" خیلی آدم خودنمایی است، همیشه دوست دارد در مرکز توجه باشد.
  • 2.She’s always been a real show-off.
    2. او همیشه آدم خودنمایی بوده‌است.

2 خودنمایی

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودنمایی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان