[صفت]

sick

/sɪk/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sicker] [حالت عالی: sickest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بیمار مریض

مترادف و متضاد ill under the weather unwell healthy well
to get sick
مریض شدن
  • I hope you don't get sick.
    امیدوارم مریض نشوی.
to be sick
مریض بودن
  • I am sick.
    من مریض هستم.

2 خسته

to be sick of somebody/something
خسته از کسی/چیزی شدن
  • I'm sick of your moaning.
    من از ناله کردن تو خسته شدم.
to be sick of doing something
خسته شدن از انجام کاری
  • I'm sick of watching TV - let's go out.
    من از تلویزیون تماشا کردن خسته شدم؛ بیا بریم بیرون.

3 دچار حالت تهوع بالاآورده

to be sick
حالت تهوع داشتن
  • He was sick twice during the night.
    او در طی شب دو بار بالا آورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان