Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . امضا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
signature
/ˈsɪg.nə.tʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
امضا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امضا
مترادف و متضاد
autograph
1.I change my signature every month.
1. هر ماه امضایم را تغییر می دهم.
تصاویر
کلمات نزدیک
signatory
signalman
signal left and turn left.
signal box
signal ahead
signature tune
significance
significant
significant impact
significant other
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان