[فعل]

to skulk

/ˈskʌlk/
فعل ناگذر
[گذشته: skulked] [گذشته: skulked] [گذشته کامل: skulked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دزدکی حرکت کردن کمین کردن، پاورچین‌پاورچین رفتن

  • 1.Don't skulk outside the door like a spy!
    1. مثل یک جاسوس بیرون در دزدکی راه نرو!

2 از زیر مسئولیت فرار کردن از زیر کار در رفتن، شانه خالی کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان