[فعل]

to slake

/sˈleɪk/
فعل گذرا
[گذشته: slaked] [گذشته: slaked] [گذشته کامل: slaked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرونشاندن (تشنگی) برطرف کردن (تشنگی)

مترادف و متضاد quench
  • 1.I slaked my thirst with three cans of Coke.
    1. من تشنگی‌ام را با سه قوطی کوکاکولا برطرف کردم.

2 ارضا کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان