[صفت]

sleepy

/ˈsliːp.i/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: sleepier] [حالت عالی: sleepiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواب‌آلود

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواب‌آلود مخمور
مترادف و متضاد drowsy heavy-eyed alert awake
  • 1.The heat had made me sleepy.
    1. گرما مرا خواب‌آلود کرده بود.

2 بی‌سروصدا کم‌جنب‌وجوش

مترادف و متضاد peaceful quiet tranquil
a sleepy little town
یک شهر کوچک بی‌سروصدا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان