Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (از) سرعت کم کردن
2 . کمتر فعالیت کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to slow down
/sloʊ daʊn/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: slowed down]
[گذشته: slowed down]
[گذشته کامل: slowed down]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(از) سرعت کم کردن
آهستهتر رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
از شدت افتادن
1.Slow down, you two, you're walking too fast!
1. آهستهتر (بروید)، شما دو تا، خیلی سریع راه میروید!
2.The car slowed down as it approached the junction.
2. اتومبیل با نزدیک شدن به تقاطع، سرعت کم کرد.
2
کمتر فعالیت کردن
فعالیت کمتری داشتن
1.The doctor told me I should slow down and not work so hard.
1. دکتر به من گفت که باید فعالیتم را کمتر کنم و خیلی سخت کار نکنم.
2.You must slow down or you'll make yourself ill.
2. باید کمتر فعالیت کنی، وگرنه مریض میشوی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
slow-moving
slow
slovenija
slovenian
slovenia
slow up
slowly
slug
slugger
sluggish
کلمات نزدیک
slow decline
slow cooker
slow as a snail
slow and steady wins the race.
slow
slow down; you're exceeding the speed limit.
slow lane
slow motion
slow to a crawl
slow-moving
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان