[اسم]

snooze

/snuːz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 چرت خواب نیمروز

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرت
  • 1.I had a snooze after lunch.
    1. من بعد از ناهار یک چرتی زدم.
[فعل]

to snooze

/snuːz/
فعل ناگذر
[گذشته: snoozed] [گذشته: snoozed] [گذشته کامل: snoozed]

2 چرت زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: چرت زدن یک چرت خوابیدن
  • 1.My brother was snoozing on the sofa.
    1. برادرم داشت روی مبل چرت می‌زد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان