[اسم]

snowflake

/ˈsnoʊfleɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دانه برف بلور برف

معادل ها در دیکشنری فارسی: دانه برف
  • 1.A single snowflake landed on her nose.
    1. یک دانه برف روی بینی‌اش نشست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان