[فعل]

to soak

/soʊk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: soaked] [گذشته: soaked] [گذشته کامل: soaked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خیساندن خیس خوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیساندن
  • 1.I usually soak the beans overnight.
    1. من معمولاً لوبیاها را یک شب می‌خیسانم.
  • 2.Leave the apricots to soak for 20 minutes.
    2. بگذارید زردآلوها بیست دقیقه خیس بخورند.

2 خیس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیس کردن
  • 1.The rain soaked my clothes.
    1. باران لباس‌هایم را خیس کرد.

3 نفوذ کردن (مایعات) رسوخ کردن

  • 1.The ink soaked through the paper onto the table.
    1. جوهر از کاغذ به روی میز رسوخ کرد.

4 زیادی پول گرفتن (از مشتری) چاپیدن، گوش بریدن

informal
  • 1.they really soak you at that restaurant.
    1. آن رستوران واقعاً زیادی (از مشتریان) پول می‌گیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان