[اسم]

soap

/soʊp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صابون

معادل ها در دیکشنری فارسی: صابون
  • 1.Avoid using perfumed soaps on sensitive skin.
    1. از استفاده صابون‌های معطر روی پوست حساس پرهیز کنید.
soap and water
آب و صابون
soap bubbles
کف صابون

2 سریال زرد (تلویزیونی یا رادیویی) سریال آبکی

مترادف و متضاد soap opera
  • 1.Are you still watching that terrible soap?
    1. هنوز داری آن سریال زرد مزخرف را نگاه می‌کنی؟
[فعل]

to soap

/soʊp/
فعل گذرا
[گذشته: soaped] [گذشته: soaped] [گذشته کامل: soaped]

3 صابون زدن با صابون شستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: صابون زدن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان