[فعل]

to span

/spæn/
فعل ناگذر
[گذشته: spanned] [گذشته: spanned] [گذشته کامل: spanned]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 طول کشیدن

  • 1.His professional career spanned 16 years.
    1. شغل حرفه‌ای او 16 سال طول کشید.

2 وجب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وجب کردن
to span a distance
فاصله را وجب کردن

3 در امتداد چیزی کشیده شدن (پل و...)

  • 1.An old bridge spans the river just outside the town.
    1. یک پل قدیمی در امتداد رودخانه درست خارج از شهر کشیده شده‌است.
[اسم]

span

/spæn/
قابل شمارش

4 دهانه (معماری) دهنه

  • 1.The bridge crosses the river in a single span.
    1. پل با یک دهانه در امتداد رود کشیده شده است.
توضیح درباره واژه span
واژه span در معماری به فاصله بین دو تکیه‌گاه در یک سازه مانند پل گفته می‌شود.

5 طول بازه

  • 1.The bird's wing span is 30 inches.
    1. طول بال‌های پرنده 30 اینچ است.
  • 2.We are looking at a time span of several months.
    2. ما داریم بازه‌ای چند ماهه را در نظر می‌گیریم.

6 وجب (واحد اندازه‌گیری)

معادل ها در دیکشنری فارسی: وجب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان