[اسم]

spar

/spɑr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دکل (کشتی) تیر، دیرک

2 نزاع مشاجره

مترادف و متضاد argue quarrel

3 دوست صمیمی

informal
مترادف و متضاد close friend
[فعل]

to spar

/spɑr/
فعل ناگذر
[گذشته: sparred] [گذشته: sparred] [گذشته کامل: sparred]

4 تمرین مشت‌زنی کردن مشت زدن (با ملایمت یا برای تمرین)

  • 1.With protective gear on you can spar with a partner.
    1. با لوازم حفاظتی می‌توانید مشت‌زنی را با یک هم‌گروهی تمرین کنید.

5 جروبحث کردن مشاجره کردن

  • 1.He sparred with his friend over political tactics.
    1. او با دوستش بر سر طرح‌های سیاسی جروبحث کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان