[اسم]

spectator

/ˈspɛkteɪtər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تماشاچی بیننده

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیننده تماشاچی تماشاگر
  • 1.They won 4–0 in front of over 40,000 cheering spectators.
    1. آنها مقابل بیش از 40000 تماشاچی تشویق‌کننده 4-0 بردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان