[اسم]

statue

/ˈstætʃ.uː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجسمه

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیکر پیکره تندیس مجسمه
مترادف و متضاد figure sculpture
  • 1.They planned to put up a statue to the President.
    1. آنها قصد داشتند مجسمه‌ای از رئیس‌جمهور را بنا [علم] کنند.
a bronze/marble ... statue
مجسمه برنزی/مرمری و...
The statue of Liberty
مجسمه آزادی آمریکا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان