Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حومهشهری
2 . عادی و کسلکننده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
suburban
/səˈbɜrbən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more suburban]
[حالت عالی: most suburban]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حومهشهری
حومه (شهر)
1.They live in suburban Washington.
1. آنها در حومه شهر واشنگتن زندگی میکنند.
suburban schools
مدارس حومهشهری
2
عادی و کسلکننده
سنتی و مطابق عرف
disapproving
1.His clothes are conservative and suburban.
1. لباسهای او محافظهکارانه و سنتی هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
suburb
subtropics
subtropical
subtrahend
subtraction
suburbia
suburbs
subversion
subversive
subvert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان