[اسم]

summit

/ˈsʌmət/
قابل شمارش
[جمع: summits]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قله اوج

معادل ها در دیکشنری فارسی: بالا چکاد فراز قله
formal
مترادف و متضاد peak ridge top base bottom
  • 1.Do not underestimate Ruth's ambition to reach the summit of the acting profession.
    1. بلندپروازی "روث" برای رسیدن به اوج حرفه بازیگری را دست کم نگیر.
  • 2.We estimated the summit of the mountain to be twenty thousand feet.
    2. ما (ارتفاع) قله کوه را بیست‌هزار پا تخمین زدیم.

2 اجلاس سران

معادل ها در دیکشنری فارسی: اجلاس سران
مترادف و متضاد negotiation talks
  • 1.Two binding treaties were agreed at the summit.
    1. دو عهدنامه لازم‌الاجرا در اجلاس سران مورد توافق قرار گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان