Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قله
2 . اجلاس سران
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
summit
/ˈsʌmət/
قابل شمارش
[جمع: summits]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قله
اوج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالا
چکاد
فراز
قله
formal
مترادف و متضاد
peak
ridge
top
base
bottom
1.Do not underestimate Ruth's ambition to reach the summit of the acting profession.
1. بلندپروازی "روث" برای رسیدن به اوج حرفه بازیگری را دست کم نگیر.
2.We estimated the summit of the mountain to be twenty thousand feet.
2. ما (ارتفاع) قله کوه را بیستهزار پا تخمین زدیم.
2
اجلاس سران
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجلاس سران
مترادف و متضاد
negotiation
talks
1.Two binding treaties were agreed at the summit.
1. دو عهدنامه لازمالاجرا در اجلاس سران مورد توافق قرار گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
summing-up
summery
summertime
summerhouse
summer time
summit meeting
summon
summons
sumo
sumptuous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان