Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سرکوب کردن
2 . سرپوش گذاشتن (خبر و...)
3 . محدود کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to suppress
/səˈpres/
فعل گذرا
[گذشته: suppressed]
[گذشته: suppressed]
[گذشته کامل: suppressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرکوب کردن
شکست دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرکوب کردن
disapproving
مترادف و متضاد
quash
1.She was unable to suppress her anger.
1. او نتوانست خشمش را سرکوب کند.
2.The uprising was ruthlessly suppressed.
2. قیام بیرحمانه سرکوب شد.
2
سرپوش گذاشتن (خبر و...)
خفه کردن، (از انتشار) جلوگیری کردن
disapproving
1.The police were accused of suppressing vital evidence.
1. پلیس متهم به جلوگیری کردن از انتشار مدارک بسیار مهم شد.
3
محدود کردن
بازداشتن، جلوی چیزی را گرفتن
1.She was unable to suppress her anger.
1. او نتوانست جلوی عصبانیتش را بگیرد.
2.The virus suppresses the body’s immune system.
2. این ویروس سیستم ایمنی بدن را محدود میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
suppository
supposition
supposing
supposedly
supposed
suppressed
suppression
suprarenal gland
supremacist
supremacy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان