Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ثابتقدم (اسب و...)
2 . با اعتمادبهنفس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
sure-footed
/ˈʃʊrˈfʊtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more sure-footed]
[حالت عالی: most sure-footed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ثابتقدم (اسب و...)
دارای گامهای ثابت
1.My horse is small but wiry and sure-footed.
1. اسب من کوچک ولی لاغر و ثابتقدم است.
2
با اعتمادبهنفس
مصمم و توانا
1.The challenges of the 1990s demanded a responsible and sure-footed government.
1. چالشهای دهه 90 میلادی نیازمند دولتی مسئول و مصمم و توانا بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
sure enough
sure
surcharge
sura
supremo
surely
sureness
surety
surf
surf the web
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان