[اسم]

tag

/tæɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برچسب

معادل ها در دیکشنری فارسی: برچسب
  • 1.I looked at the price tag to see how much the dress cost.
    1. من به برچسب قیمت نگاه کردم تا ببینم قیمت آن پیراهن (زنانه) چقدر است.

2 گرگم به هوا (بازی کودکانه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرگم به هوا
مترادف و متضاد tig
  • 1.The children are playing tag.
    1. بچه‌ها دارند گرگم به هوا بازی می‌کنند.

3 شرابه منگوله

معادل ها در دیکشنری فارسی: شرابه
مترادف و متضاد tassel
[فعل]

to tag

/tæɡ/
فعل گذرا
[گذشته: tagged] [گذشته: tagged] [گذشته کامل: tagged]

4 برچسب زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: برچسب زدن
مترادف و متضاد label
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان