[اسم]

tailor

/ˈteɪlər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خیاط (لباس مردانه)

معادل ها در دیکشنری فارسی: خیاط خیاطی کردن درزی دوزنده
  • 1.The tailor who made the uniforms was from West Virginia.
    1. خیاطی که لباس فرم را درست کرد اهل ویرجینیای غربی بود.
[فعل]

to tailor

/ˈteɪlər/
فعل گذرا
[گذشته: tailored] [گذشته: tailored] [گذشته کامل: tailored]

2 سازگار کردن متناسب کردن

  • 1.This treatment is tailored to the needs of each patient.
    1. این روش درمانی متناسب با نیازهای هر بیمار است.

3 خیاطی کردن دوختن، دوخت‌ودوز کردن

  • 1.He was wearing a sports coat which had obviously been tailored in London.
    1. او کت اسپرتی پوشیده بود که مشخصاً در لندن دوخته شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان