[اسم]

taint

/teɪnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 لکه ننگ، آلودگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: آلایش شایبه
مترادف و متضاد contamination
  • 1.he was trying to save his son from the taint of prison.
    1. او داشت تلاش می کرد پسرش را از ننگ زندان رفتن نجات دهد.
[فعل]

to taint

/teɪnt/
فعل گذرا
[گذشته: tainted] [گذشته: tainted] [گذشته کامل: tainted]

2 آلوده کردن

  • 1.The air was tainted by fumes from the cars.
    1. هوا به‌خاطر دود خودروها آلوده شده بود.

3 بدنام کردن بی‌آبرو کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خدشه‌دار کردن
  • 1.His administration was tainted by the scandal.
    1. دولت او به‌خاطر (آن) رسوایی بی‌آبرو شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان