[فعل]

to take on

/teɪk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: took on] [گذشته: took on] [گذشته کامل: taken on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 استخدام کردن

مترادف و متضاد hire
  • 1.She was taken on as a laboratory assistant.
    1. او به‌عنوان دستیار آزمایشگاه استخدام شد.
  • 2.We're taking on new staff at the moment.
    2. ما در حال حاضر داریم نیروی جدید استخدام می‌کنیم.

2 تقبل کردن مسئولیت چیزی را به‌عهده گرفتن، (کاری را) قبول کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: قبول کردن
  • 1.Make sure you don't take on too much work.
    1. مطمئن باش که کار بیش‌ازحد تقبل نکنی.
  • 2.We're not taking on any new clients at present.
    2. ما در حال حاضر هیچ موکل جدیدی را قبول نمی‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان