Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . استخدام کردن
2 . تقبل کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to take on
/teɪk ɑn/
فعل گذرا
[گذشته: took on]
[گذشته: took on]
[گذشته کامل: taken on]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استخدام کردن
مترادف و متضاد
hire
1.She was taken on as a laboratory assistant.
1. او بهعنوان دستیار آزمایشگاه استخدام شد.
2.We're taking on new staff at the moment.
2. ما در حال حاضر داریم نیروی جدید استخدام میکنیم.
2
تقبل کردن
مسئولیت چیزی را بهعهده گرفتن، (کاری را) قبول کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قبول کردن
1.Make sure you don't take on too much work.
1. مطمئن باش که کار بیشازحد تقبل نکنی.
2.We're not taking on any new clients at present.
2. ما در حال حاضر هیچ موکل جدیدی را قبول نمیکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
take offence
take off your watch before swimming.
take off your raincoat and hang it up.
take off the hubcap with this screwdriver.
take off
take on employees
take one's business elsewhere
take one's courage in both hands
take one's mind off something
take one's time
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان