[اسم]

tendon

/ˈtendən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زردپی تاندون

معادل ها در دیکشنری فارسی: پی تاندون رباط زردپی
  • 1.He had surgery for a torn tendon in his elbow.
    1. او به خاطر تاندون پاره شده ای در بازویش عمل جراحی کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان