[فعل]

to thaw

/θɔː/
فعل ناگذر
[گذشته: thawed] [گذشته: thawed] [گذشته کامل: thawed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آب شدن (یخ و...)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آب شدن
مترادف و متضاد melt freeze
  • 1.The ice is thawing.
    1. یخ‌ها دارند آب می‌شوند.
[اسم]

thaw

/θɔː/
قابل شمارش

2 افزایش دما دوره یا زمان ذوب یخ

  • 1.The river doubles in size during the spring thaw.
    1. حجم (آب) رودخانه طی افزایش دمای بهار دوبرابر می‌شود.

3 گرمی (روابط) از بین رفتن کدورت

a thaw in relations with China
گرمی در روابط با چین
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان