Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (کسی را) سر راه کسی قرار دادن (بهصورت اتفاقی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to throw together
/θroʊ təˈgɛðər/
فعل گذرا
[گذشته: threw together]
[گذشته: threw together]
[گذشته کامل: thrown together]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(کسی را) سر راه کسی قرار دادن (بهصورت اتفاقی)
1.Fate had thrown them together.
1. سرنوشت آنها را سر راه هم قرار داده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
throw the baby out with the bathwater
throw stick
throw rug
throw pillow
throw overboard
throw toys out of the cot
throw under the bus
throw up
throw weight about
throw weight around
کلمات نزدیک
taken up
set against
rained off
play at
partied out
tuck away
become of
belt into
big up
bite back
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان