[فعل]

to thump

/θʌmp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: thumped] [گذشته: thumped] [گذشته کامل: thumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوبیدن (با مشت یا چیز سنگین)

  • 1.He thumped on the door.
    1. او با مشت به در کوبید.

2 تالاپ‌تولوپ کردن (قلب) ضربان شدید داشتن

  • 1.Her heart was thumping with fear.
    1. قلبش از ترس تالاپ‌تولوپ می‌کرد.
[اسم]

thump

/θʌmp/
قابل شمارش

3 تالاپ [صدای افتادن چیزی سنگین]

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرمب
  • 1.They heard the thump when the bowling ball hit the floor.
    1. آنها صدای تالاپی شنیدند وقتی توپ بولینگ به زمین خورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان