Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تیک زدن
2 . تیکتاک کردن
3 . (علامت) تیک
4 . صدای تیک تیک
5 . کنه (حشرهشناسی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tick
/tɪk/
فعل گذرا
[گذشته: ticked]
[گذشته: ticked]
[گذشته کامل: ticked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تیک زدن
1.Please tick this box if you do not wish to receive such mailings.
1. لطفاً این کادر را تیک بزنید، اگر مایل نیستید چنین نامههایی دریافت کنید.
2
تیکتاک کردن
1.In the silence we could hear the clock ticking.
1. در سکوت ما میتوانستیم (صدای) تیکتاک کردن ساعت را بشنویم.
[اسم]
tick
/tɪk/
قابل شمارش
3
(علامت) تیک
4
صدای تیک تیک
1.The loud tick of the hall clock kept me awake.
1. صدای تیک تیک بلند ساعت راهرو من را بیدار نگه میداشت.
5
کنه (حشرهشناسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کنه
a tick bite
نیش کنه
تصاویر
کلمات نزدیک
tic-tac-toe
tic
tibia
tibetan
tibet
tick off
tick over
tick-tack-toe
ticked off
ticket
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان