[فعل]

to tingle

/ˈtɪŋɡl/
فعل ناگذر
[گذشته: tingled] [گذشته: tingled] [گذشته کامل: tingled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مورمور شدن به سوزش آمدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مورمور شدن گزگز کردن
  • 1.The cold air made her face tingle.
    1. هوای سرد باعث شد صورتش مورمور شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان