[فعل]

to tolerate

/ˈtɑːləreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: tolerated] [گذشته: tolerated] [گذشته کامل: tolerated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تحمل کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تحمل کردن مماشات کردن
مترادف و متضاد bear put up with
  • 1.I will not tolerate that kind of behavior in my class.
    1. من چنین رفتاری را در کلاسم تحمل نخواهم کرد.
  • 2.The soldiers have to tolerate difficult desert conditions.
    2. سربازها باید شرایط سخت بیابان را تحمل کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان