Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . واژگون شدن
2 . برانداختن (دولت یا حکومت)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to topple
/ˈtɑːpəl/
فعل گذرا
[گذشته: toppled]
[گذشته: toppled]
[گذشته کامل: toppled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
واژگون شدن
افتادن، نقش زمین شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرنگون شدن
کلهپا شدن
1.Winds and rain toppled trees.
1. بادها و باران، درختان را واژگون کردند.
2
برانداختن (دولت یا حکومت)
سرنگون کردن، برکنار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برانداختن
خلع کردن
واژگون کردن
سرنگون کردن
کلهپا کردن
the revolution which toppled the regime
انقلابی که رژیم را برانداخت
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
topping
topknot
topi
toper
topee
toque
tor
torch
toreador
toreador pants
کلمات نزدیک
topping
topography
topmost
topless
topknot
topple over
topsail
topsoil
topspin
topsy-turvy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان