Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . وارونه
2 . سردرگم
3 . نامرتب
4 . آشفتگی کامل
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
topsy-turvy
/ˌtɑːpsi ˈtɜːrvi/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وارونه
سروته
1.The fairground ride turned riders topsy-turvy.
1. آن دستگاه در شهربازی آدمهایی که سوار بودند را سروته میکرد.
2
سردرگم
گیج، مغشوش، آشفته
informal
1.Everything's topsy-turvy in my life at the moment.
1. همه چیز در حال حاضر در زندگی من آشفته است.
3
نامرتب
informal
1.He left his room all topsy-turvy.
1. او اتاقش را نامرتب رها کرد.
[اسم]
topsy-turvy
/ˌtɑːpsi ˈtɜːrvi/
قابل شمارش
4
آشفتگی کامل
سردرگمی کامل
تصاویر
کلمات نزدیک
topspin
topsoil
topsail
topple over
topple
tor
torah
torch
torch song
torch-bearer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان