Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مشعل
2 . چراغقوه
3 . آتش زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
torch
/tɔːrtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مشعل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مشعل
1.the Olympic torch
1. مشعل المپیک
2
چراغقوه
مترادف و متضاد
flashlight
1.Shine the torch on the lock while I try to get the key in.
1. وقتی من دارم سعی میکنم کلید را وارد قفل کنم، چراققوه را روشن کن و نورش را رویش بینداز.
[فعل]
to torch
/tɔːrtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: torched]
[گذشته: torched]
[گذشته کامل: torched]
صرف فعل
3
آتش زدن
به آتش کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به آتش کشیدن
آتش زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
torah
tor
topsy-turvy
topspin
topsoil
torch song
torch-bearer
torchlight
torero
torment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان