Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شکنجه
2 . عذاب
3 . شکنجه کردن
4 . عذاب دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
torture
/ˈtɔːrtʃər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شکنجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکنجه
مجازات
1.His confession was obtained under torture.
1. اعتراف او زیر شکنجه بهدست آمد [او زیر شکنجه اعتراف کرد].
2
عذاب
رنج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزار
زجر
عذاب
مترادف و متضاد
agony
torment
[فعل]
to torture
/ˈtɔːrtʃər/
فعل گذرا
[گذشته: tortured]
[گذشته: tortured]
[گذشته کامل: tortured]
صرف فعل
3
شکنجه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکنجه کردن
1.Many of the prisoners had been tortured.
1. خیلی از زندانیان شکنجه شده بودند.
4
عذاب دادن
زجر دادن، آزار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزار دادن
آزار رساندن
اذیت کردن
زجر دادن
عذاب دادن
1.She tortured herself with fantasies of Bob and his new girlfriend.
1. او خودش را با تصور کردن "باب" با دوستدختر جدیدش آزار داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
tortuous
tortoiseshell cat
tortoiseshell
tortoise
tortilla
tortured
torturer
tory
tosa
toss
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان