[فعل]

to toss

/tɔs/
فعل گذرا
[گذشته: tossed] [گذشته: tossed] [گذشته کامل: tossed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرتاب کردن پرت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: انداختن
مترادف و متضاد throw
  • 1.my friends tossed me into the river.
    1. دوستانم مرا به درون آن رودخانه پرت کردند.
  • 2.Toss it over here!
    2. پرتابش کن اینجا!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان