[صفت]

touched

/tʌtʃt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more touched] [حالت عالی: most touched]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متأثر تحت‌تأثیر

معادل ها در دیکشنری فارسی: متاثر
  • 1.He said he was ‘very touched’ to receive his medal.
    1. او گفت از دریافت کردن مدال "بسیار متأثر" است.

2 دیوانه خل‌وچل

informal
مترادف و متضاد crazy retarded
  • 1.You have to be a little touched to do my job.
    1. تو باید کمی خل‌وچل باشی که کار من را انجام دهی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان