[اسم]

town

/tɑʊn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شهر (کوچک) شهرک

معادل ها در دیکشنری فارسی: شهر شهرک
مترادف و متضاد city municipality urban area country countryside
  • 1.He was born in the small town of Elnora, Indiana.
    1. او در شهر کوچک "النورا"، (در ایالت) "ایندیانا" متولد شد.
  • 2.Mr. Ahern is a member of the town council.
    2. آقای "اهرن" یکی از اعضای شورای شهر ماست.
  • 3.They stayed at the best hotel in town.
    3. آنها در بهترین هتل شهر ماندند.
  • 4.We drove through several small, coastal towns.
    4. ما از چندین شهر کوچک ساحلی (با ماشین) رد شدیم.
to leave town
از شهر رفتن/شهر را ترک کردن
  • Cam left town about an hour ago, so he should be out at the farm by now.
    "کم" حدود یک ساعت پیش شهر را ترک کرد، پس الان باید در مزرعه باشد.
to be out of town
خارج از شهر بودن
  • I’ll be out of town for about a week.
    من برای حدوداً یک هفته خارج از شهر خواهم بود.
کاربرد اسم town به معنای شهر
اسم town در فارسی به معنای "شهر" است. به‌طور کلی "town" به مکانی گفته می‌شود که خانه‌ها، مغازه‌ها و فروشگاه‌های زیادی دارد. town شهری است کوچکتر از "city یا شهر بزرگ" و بزرگتر از "village یا روستا". مثال:
".He was born in the small town of Elnora, Indiana" (او در شهر کوچک "النورا"، (در ایالت) "ایندیانا" متولد شد.)
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان