[اسم]

traffic

/ˈtræf.ɪk/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترافیک آمد و شد، عبور و مرور

مترادف و متضاد congestion traffic jam
  • 1.The traffic is heavy in both directions.
    1. ترافیک در هر دو مسیر سنگین است.
  • 2.We got stuck in traffic for several hours.
    2. چند ساعتی می شود که در ترافیک گیر کرده ایم.
[فعل]

to traffic

/ˈtræf.ɪk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: trafficked] [گذشته: trafficked] [گذشته کامل: trafficked]

2 خرید و فروش کردن

  • 1.Smugglers were trafficking arms across the border to the rebels.
    1. قاچاقچی ها داشتند در مرز ها با شورشی ها سلاح خرید و فروش می کردند.
  • 2.to traffic in drugs
    2. خرید و فروش مواد مخدر
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان