[اسم]

trick

/trɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ترفند تردستی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پلتیک ترفند حقه حیله لم
مترادف و متضاد feat sleight of hand stunt
to play a trick on somebody
به کسی ترفند زدن
  • She played a really nasty trick on me.
    او به من ترفند خیلی بدی زد.
to do magic tricks
تردستی انجام دادن
  • My uncle likes to do magic tricks for us.
    عمویم دوست دارد برای ما تردستی انجام دهد.

2 شیوه روش

مترادف و متضاد technique
trick to do something
روش برای انجام کاری
  • twenty tricks to speed up the language learning
    بیست روش برای تسریع یادگیری زبان

3 کلک حقه، حیله

مترادف و متضاد deceit stratagem swindle
to use a trick
کلک زدن
  • They used a trick to get past the guards.
    آن‌ها برای گذشتن از کنار نگهبانان کلک زدند.
[فعل]

to trick

/trɪk/
فعل گذرا
[گذشته: tricked] [گذشته: tricked] [گذشته کامل: tricked]
to trick somebody
کسی را فریب دادن
  • She knew she’d been tricked, but it was too late.
    او می‌دانست فریب خورده است، اما دیر شده بود.
to trick somebody into doing something
کسی را به انجام کاری گول زدن
  • They tricked him into signing the papers.
    آنها او را گول زدند تا ورقه‌ها را امضا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان