[فعل]

to trim

/trɪm/
فعل گذرا
[گذشته: trimmed] [گذشته: trimmed] [گذشته کامل: trimmed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اصلاح کردن چیدن، هرس کردن، کوتاه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیراستن
مترادف و متضاد prune
  • 1.You need to trim your beard.
    1. تو باید ریشت را اصلاح کنی.
to trim a hedge
هرس کردن [آراستن] پرچین
to trim your hair
اصلاح کردن مو

2 بادبان‌ها را تنظیم کردن

[صفت]

trim

/trɪm/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: trimmer] [حالت عالی: trimmest]

3 خوش‌هیکل متناسب

  • 1.She has kept very trim.
    1. او همیشه خوش‌هیکل بوده است.
a trim figure
یک اندام متناسب
[اسم]

trim

/trɪm/
قابل شمارش

4 اصلاح (عمل) کوتاه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیرایش
  • 1.My hair needs a trim.
    1. موی من به اصلاح نیاز دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان