[اسم]

trinket

/ˈtrɪŋkɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زلم زیمبو خنزر پنزر، خرت و پرت

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرایه
  • 1.On her dressing table there was a comb, a mirror and a few trinkets.
    1. در روی میز آرایش او یک شانه، یک آینه و چند خرت و پرت دیگر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان