[فعل]

to triumph

/ˈtraɪəmf/
فعل ناگذر
[گذشته: triumphed] [گذشته: triumphed] [گذشته کامل: triumphed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پیروز شدن غالب شدن

  • 1.I believe that sooner or later good must triumph over evil.
    1. من باور دارم که دیر یا زود خوبی بر بدی غالب می شود.
  • 2.The Democrats once again triumphed in recent elections.
    2. دموکرات ها بار دیگر در انتخابات اخیر پیروز شدند.
[اسم]

triumph

/ˈtraɪəmf/
قابل شمارش

2 پیروزی موفقیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیروزی ظفر غلبه فتح
  • 1.His career was characterized by one triumph after another.
    1. مشخصه زندگی کاری او یک موفقیت پس از دیگری بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان