[اسم]

Turkish

/ˈtɜrkɪʃ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زبان ترکی

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترکی
  • 1.I must learn Turkish for my job.
    1. باید برای کارم، زبان ترکی یاد بگیرم.
[صفت]

Turkish

/ˈtɜrkɪʃ/
غیرقابل مقایسه

2 ترک [وابسته به کشور ترکیه و مردم آن]

معادل ها در دیکشنری فارسی: ترکی
  • 1.My ex-girlfriend married a Turkish man.
    1. دوست‌دختر سابقم با یک مرد ترک ازدواج کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان