[اسم]

turnout

/ˈtɜːrnaʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حضور تعداد شرکت‌کنندگان، تعداد حضار

مترادف و متضاد attendance
  • 1.This year's festival attracted more turnout.
    1. جشنواره امسال تعداد شرکت‌کنندگان بیشتری را جذب کرد.
the low turnout
حضور کمرنگ
  • There was a low turnout of 54 percent in the March elections.
    حضور کمرنگ 54 درصدی در انتخابات ماه مارس وجود داشت.

2 کالسکه اسب‌دار

  • 1.In turnouts a pair of horse are typically hooked to a vehicle.
    1. در کالسکه‌های اسب‌دار معمولا یک جفت اسب به یک وسیله وصل می‌شوند.

3 لباس‌ها

  • 1.Her wedding turnout was simple.
    1. لباس‌های عروسی او ساده بودند.
  • 2.His turnout was exceedingly elegant.
    2. لباس‌های او بسیار باشکوه بود.

4 بخش عریض (جاده) شانه

  • 1.I parked my car on the turnout.
    1. اتومبیلم را در شانه جاده پارک کردم.
  • 2.The vehicle pulled over on the turnout to let others pass.
    2. ماشین در بخش عریض جاده کنار زد تا بگذارد که دیگران رد شوند.

5 تقاطع پیچ

  • 1.I couldn't find the lake at first and I drove past the turnout.
    1. اولش نمی‌توانستم دریاچه را پیدا کنم و پیچ را رد کردم.
  • 2.I passed the turnout but finally I found my way.
    2. پیچ را رد کردم، ولی بالاخره راهم را یافتم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان