[صفت]

uncommon

/ʌnˈkɑːmən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more uncommon] [حالت عالی: most uncommon]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمیاب نادر

مترادف و متضاد rare common usual
  • 1.This tree is uncommon in America.
    1. این درخت در آمریکا کمیاب است.

2 غیرعادی نامتعارف

معادل ها در دیکشنری فارسی: آنرمال استثنایی نامتداول غیرعادی
مترادف و متضاد unusual
  • 1.It's not uncommon for people to become ill when they travel.
    1. برای مردم غیرعادی نیست که موقع سفر بیمار شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان